ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

LOVE

بدون عنوان

مادر جون بعضی روز ها اینقدر تکون می خوری که پدرم در می یاد، کلیه و قلبم و ... داغون می شه بعضی روز ها مثل  امروز هم که قهر کردی اصلا تکون نمی خوری  
24 دی 1390

بدون عنوان

اولویت عشق هام!! 1. خدا 2. نی نی  3. علی و مامان ای عشقم نی نی، اینقدر تو را دوست دارم که هیچکسی کسی را این جوری دوست نداشت.....
18 دی 1390

بدون عنوان

اینقدر تو رو دوست دارم که هیچ کسی،کسی رو اینجوری دوست نداشت اینقدر برات می میرم قد یه دنیا خوبی قد هزارتا ستاره بی تو دلم میگیره وقتی تنها می شم کارم انتظاره،انتظار اینقدر تو رو دوست دارم که هیچ  کسی،کسی رو اینجوری دوست نداشت   وقتی نگاهم می کنی ، قشنگی هاتو دوست دارم حالت معصوم چشات ، رنگ نگاتو دوست دارم وقتی صداتو می شنوم ، دلم برات پر می زنه ترس یه روز ندیدنت ، غم بزرگ قلبمه ...
17 دی 1390

بدون عنوان

عزیزم نمی دونی چقدر دعا کردم که مومن و سالم باشی خودم مهندسم  و تحصیلات تکمیلی دارم ولی دلم می خواد تو مومن و سالم باشی عشقمی
17 دی 1390

بدون عنوان

مامان جون دیشب فکر کردم 25 فروردین که تو یک ماهت می شه من کنکور دارم، چه کار کنم؟ دلم نمی خواد با شیشه بهت شیر بدم، سر کنکور که هم نمی تونی بیای، بی خیال کنکور بشم؟
16 دی 1390

بدون عنوان

مامان جونم قدمت خیلی خوب بود، چون سرکار نرفتم و تا دلت بخواد پول گرفتم خرج کردم، اول زندگی که نباید رفت سرکار،  زیاد هم اذیتم نکردی، بچه های دیگه این قدر مامانشون را می کشن بیمارستان، تو ماهی دلم می خواد مثل اویس قرنی بشی، برو داستانش را بخون
15 دی 1390

بدون عنوان

می دونی تو باعث شدی که قبل عروسی که رفتم مشهد پاک باشم، تازه ماه رمضان وحشتناک گرم امسال روزه نگیرم ولی صبح به صبح بالا می آوردم، الان پهلو هام کش اومده رگ به رگ شده نافم زده بیرون روی تخته سفید کلی برات اسم نوشتیم که رای بگیریم، ان شاالله قدمت پر خیر و برکت باشه، اینجا همه دلشون می خواد ریختت را ببینن، کاش زشت نباشی، بچه باید از روز اول خوشگل بشه، میوه به هم خوردم ولی دیگه نمی خورم، احساسم بهم می گه باید خیلی باهوش باشی، ان شاء الله :)
13 دی 1390

بدون عنوان

دلم می خواد یک دختر ملوس بشی، دختر باید نازش زیاد باشه، باعث جذابیتش می شه، دلم می خواد مثل اون دختری که روی ماه خوابیده ناز داشته باشی، دلم می خواد محل سگ به پسرها نذاری که توی کفت بمونن، مثل دختری های خودم   
13 دی 1390

بدون عنوان

الان باید حدود 30 الی 31 هفته ات باشه، توی سونو گفت دخملی، خیلی جا خوردم چون همه می گفتن بچه ات پسره ولی از جنس دختر خیلی خوشم میاد،دوست داشتنیه ولی پسر نه، تنم را میوم خیلی لرزوند، که گفتن شاید زودتر به دنیا بیای، کلی شب تو بغل علی گریه کردم، من حاملگی ام با تنهایی توام شد، برای همین خیلی شاد نبودم ولی افسرده هم نبودم، غذا خوب خوردم، یه روز رفتم پیش کارشناس تغذیه، لیست چیزهایی که دیروز خورده بودم گفتم کف کرد زیاد دعا و قرآن نخوندم، حالش را نداشتم خیلی دلم می خواست روح که تو بدنت اومد نماز شب بخونم، تا حالا باید 13 کیلو چاق شده باشم 
13 دی 1390

بدون عنوان

ماه اول را که نفهمیدم حامله ام، بعد عروسی بود که با علی رفتیم میز تلفن بخریم ماشینش خیلی بو گند می داد، تو راه هم حالم بهم خورد، بعد اومدم خوابیدم،خیلی می خوابیدم، مادر بزرگت می گفت مال خستگی عروسیه، ولی پریودم عقب افتاده بود، رفتم آزمایش، زودتر رفتم جوابش را گرفتم، صحنه اش جلوی چشممه، آزمایش را هنوز دارم، خودم فهمیدم حامله ام ولی رفتم به دکتره نشون دادم، گفت مثبته، گفتم یعنی حامله است؟ گفت آره تو راه زنگ زدم علی، اون که انگار می دونست گفت خب معلومه، اومدم خونه مادربزرگت خیلی خوشحال شد، بعدش تا دو سه ماه کارم شده بود استفراغ کردن، رفتم تهران دفاع کردم اومدم آخرای شهریور دیگه حالم بهتر شده بود، 
13 دی 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به LOVE می باشد